گل سرخ اناران و حصار باد
لب خندان نگین رج رج مرجان
ندانم رشته ی یاقوت شد، یا اخگر سوزان
چه می گویند، شد خاکستری خاموش
●
ترا کی می توانم دید ؟
درخت سرکش اما گُر گرفت و بیستون در نور می افروخت
-«مرا هرگز نخواهی دید»
لبت سرخ و بر آن لبخنده ی فرهاد
شکسته فرق تو از تیشه ی بیداد .