به : الف . پرتو اعظم
نویسنده
و خون
و خون آبی شب های هیچ - تاب
گل می کند
بر شیشه ی کبود عینک .
بر گرد میز
من هستم و زنم
و « ناتاشای » بختگو .
انگشت های فرز « ناتاشا »
رو می کند برای من و او
پنجاه و دو عدد و تصویر
با رنگ گونه گون
دهلوی پیک ،
هان ،
یک عشق پوچ !
پوچ تر از دست باخته
بر گرد میز روز و شبان عمر ....
شُش های زرد گونه ی جنگل
از دود ،
دود ،
د...و ... د
یکسره می نالد
و دارکوب مرگ *
بر پوکی ی عمیق جنگل می بالد
می بالد و به پوکان می کوبد .
بر کشته های سوخته از باد های سرخ
دردا ! اگر نگرید نازای این بلند !
خنجر بیاورید ،
خنجر !
کاین زخم کهنه را
از قلب های خسته ببُرّم
تا بارور شود
تیر بلند قهقهه در چله ی کمان ..
آیا بهار خوب کدامین سال
گل می کند
بر کنده های سوخته از شعله تبر ؟
ترکیب « دارکوب مرگ » را از «پرتو اعظم» وام گرفته ام .