من همان عاشق دیرینم
و عصر های دیدار همانگونه دلپذیر و خاکسترین .
اگر هوای دوباره آمدنت هست
دامن بلند بپوش و سندل به پای کن .
که در گذرگه متروک
تمشک های وحشی گسترانیده اند .
از بانگ سگ ها آشفته مشو .
دیریست که بوی تو را می جویند
این وفاداران
حضور دوست را بر من مژده می دهند .