هرگز ، پروا ندارم اینکه بگویم : من کشته ام . من کشته ام .هان بنگریدخون می چکد از پنجه های تشنه به خون من . من کشته ام او رااو را که سال هاست معمار این بلند غم انگیز لال بودمعمار این جدایی بیماراین بین ما نشسته : دیوار .