دستی فضای سبز پریدن را
در پنجه اش فشرد
و جوهر پَرِش
در استوانه ی سقوط ،
فرو ریخت .
خون پرنده ،
آیینه شد .
و آیینه
در بازتاب واژه ی پرواز
تا دره های حنجره ی خونبار
جاری است .
اینک پرنده ، اینک پر
و آیینه شکسته ی پرواز
وقتی که میله های قفس را
از بَر می خواند ....