در آسمانْ گُدار پندار روز ِ من
لالای مهربان قلم با رنگ
آورده از تصوّر و تصویر
رویای سبز و سرخ و آبی ِخوشتاب
چونانکه طیف منشور آفتاب .
●
شعرم
وقتی نگاره های تُرا دید
لبخنده زد
پرسید :
- هان ! آشنا
گهگاه می شنیدمت از دور دورها
اما
غایب نبوده ای
در گفته های ما.
●
سبزینه های بودن، بر بوم ِ رنگ رنگ
دیدم که هیچوقت
دستی تکان نمی دهد
آن نیلی ِ شکسته اُفتان و خیزان را
بر مردگان نشیاد خواندن ، باری
از حشمت ِ همیشه ی بیداران :
نقش ِ هزار گرته ی ایمان .
●
من ، حتی
یک لحظه هم
دلْ دلْ نکرده ام
تا از گُلابدان *
ره وا کنم به سوی گلستان
جایی که ژاله می بارد
شاید بهار باشد و گل - باران.
●
پس ، حرمت قلم را ، با رنگ
طرح نویی درافکن
در آسمان گنبد دلگیر
( تا سوختبار روشنْ ماندن را
با هیات ستاره ی شبگیر )
بر دوش خویش هیمه بیارد
انسان روز حادثه و تدبیر .
* اشاره به بینی از مولی : چونکه گُل رفت و گلستان شد خراب
بوی گل را از که جوییم ، از گلاب